ای عاشقان ای عاشقان دل را چراغانی کنید ای می فروشان شهر را انگور مهمانی کنید معشوق من بگشوده در روی گدای خانه اش تا سر کشم من جرعه ای از ساغر و پیمانه اش بزم است و رقص است و طرب مطرب نوایی ساز کن در مقدم او بهترین تصنیف را آواز کن مجنون بوی لیلی ام در کوی او جایم کنید همچون غلام خانه اش زنجیر در پایم کنید کپی شده از secad.ir برای تعجیل در فرج صلوات
روزی از راه آمـدم ایـنـجـا ، ساعـتـش را درسـت یـادم نیست دیـدم انـگـار دوسـتـت دارم ، عـلـتـش را درسـت یـادم نیست چشم مـن از همان نـگـاه نخست با تـو احساس آشنـایی کرد خنده ات حالت عجیبی داشت، حالتش را درست یادم نیست
آن را که غمی چون غم من نیست چه داند کز شوق توام دیده چه شب میگذراند وقت است اگر از پای درآیم که همه عمر باری نکشیدم که به هجران تو ماند به قلم مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی