چمدان دست تو ئو ترس به چشمان من است, ... که این تلخترین حالتِ غمگین شدن است .. . دل میگوید بخواهم نروی..(,: چشمانت را که بر میگردانی راه را نشان میدهم... . . . ـ این بیت های تلخ و نفس گیر.. غم شماست , خیمه زده بر جوانیم.. .
من نه شاعرم و نه شعر می گویم پروانه ام بیقرارِ گل شعر توئی که یک مصرع عطر تو در خیالِ دفتر من صد گلستان برویاند
دلتنگی های آدمی را، باد ترانه ای می خواند رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند سکوت سرشار از سخنان ناگفته است از حرکات ناکرده اعتراف به عشق های نهان و شگفتی های بر زبان نیامده در این سکوت حقیقت ما نهفته است حقیقت تو و من