ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا به قلم مولانا جلالالدین محمد بلخی
در ازل، با تو مرا، شرط و قراری بودست با سر زلف تو نیزم، سر و کاری بودست پیش از آن دم، که دمد، خط شب از عارض روی از سر زلف و رخت، لیل و نهاری بودست به قلم خواجه جمال الدین سلمان ساوجی
دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکن چون خمشان بیگنه روی بر آسمان مکن باده خاص خوردهای نقل خلاص خوردهای بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن به قلم مولانا جلالالدین محمد بلخی
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را باری به چشم احسان در حال ما نظر کن کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را به قلم مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی
ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما آبروی خوبی از چاه زَنَخدان شما عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟ حافظ
ای صبا با ساکنانِ شهرِ یزد از ما بگو کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما گر چه دوریم از بساط قرب، همت دور نیست بندهٔ شاه شماییم و ثناخوان شما حافظ