در سایه خویش گوشه ای ده ما را و ز خرمن خویش خوشه ای ده ما را چیزی دگر از تو آرزو می نه کنیم از خوان نیاز توشه ای ده ما را به قلم حکیم سعد الدین محمد نِزاری قُهستانی
از در درآمدي و من از خود به درشدم گفتي کز اين جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر مي دهد ز دوست صاحب خبر بيامد و من بي خبر شدم
وحشی بافقی با خاک من آمیخته خونابهٔ حسرت زین آب سرشتند مرا ، طینتم اینست میلم همه جاییست که خواری همه آنجاست با خصلت ذاتی چه کنم فطرتم اینست
بر نظر بازی ما بی خبران حیرانند من چنینم كه نمودم دگر ایشان دانند عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا ما همه بنده و این قوم خداوندانند