# عجز عشق # تو همان عطر گل بوته سرخی که مدام در تمنای نفسهای خوشت، سرمستم یادت از عطر گل سرخ دل انگیز تر است گویی یک وهم لطیفی و به رویا هستم لیکن از وهم و خیالی که تورا وصف کند تو حقیقی تری و دلکش و جذاب تری آه! از اول شعرم نتوانستم باز بنویسم که تو از هر غزلی ناب تری باز از نو به قلم میکشم احساسم را شاید این بار قلم هم به مدد برخیزد فاش بنویسد و بی پرده سخن باز کند آنچه ناگفته به لب مانده ز دل ، بنویسد قصه ای را که دلم خط به خط و بند به بند با غزل وار ترین لهجه خود، میخواند بس دریغا که چو نوبت به زبانم برسد همچونان طفل خجولی، ز سخن واماند کوشش وجهد ندارد ثمری ،ای افسوس این تقلا چو حبابی لب یک دریا بود نقشی از عشق تو، بر لوح دلم تکیه زده کاش در چشم ترم، لوح دلم پیدا بود