خوابیده بودیم کف حیاط ، شب بود ، آسمون پر ستاره. زدم به پهلوش گفتم: میدونستی سه نوع خوشگل تو دنیا وجود داره؟ گفت: نه . گفتم: ببین دسته ی اول گرم تنانن، همونا که تو سوز زمستونا جای شالگردن دستشونو میندازن گردنت. اونا که معمولا همشون دو تا چشم رطب دارن، از عشق همیشه تب دارن. دسته ی دوم سرد تنانن ، همونا که خوشگلن ولی بی احساسن. اونا که صورت بانمک دارن، به عشق همیشه شک دارن. اونا که جواب «دوستت دارم» رو مرسی میدن. اونا که هروقت بارون بباره با عصبانیت دنبال یه سقف میگردن که یه وقت خیس نشن. دسته سوم ولی نیش تنانن ، اینا خوشگلن ولی نیش دارن. مثل گل های رنگی توی باغچه که برخلاف ظاهر زیباشون پر از خارن. همونا که با دهانی که کاربرد اصلیش بوسیدن است، نیشت میزنن و بعد به حال خودت رهات میکنن تا آروم آروم بمیری. گفت: من جزو کدومام؟ گفتم: شما تو این دسته بندی جا نمیشی، برای شما یه دسته ی جدای یه نفری هست. شما جزو رنج تنانی. خیلی مرموزی، هرکسی قادر به توصیفت نیست. یه بار فقط خیلی سال پیش همینگوی موفق شده طرح ساده و لطیفی از شما ارائه بده. اونجا که میگه:«چنان زیبا و آرومی، که فراموشم شد رنج میکشی».
اگر تو صد سال زندگی کنی من میخواهم یم روز منهای صد سال زندگی کنم اینگونه هر گز مجبور نیستم بدون تو زندگی کنم
ای با جفا در ساخته با ما نمی سازی چرا روزی، شبی، وقتی، دمی، با ما نپردازی چرا با آن که داری روز و شب ، با من مصاف و عربده من صلح را در می زنم تو جنگ آغازی چرا به قلم حکیم نزاری
هوا سرد است و من از عشق لبریزم چنان گرمم چنان با یاد تو در خویش سرگرمم که رفت روزها و لحظه ها از خاطرم رفته است به شور و شوق دلگرمم چه فرقی میکند فصل بهاران یا زمستان است
قسمتی از گذشته هست که هیچوقت به گذشته موندن رضایت نمیده و هی تکرار میشه و تکرار میشه و تکرار میشه توی تاکسی وقتی به بیرون نگاه میکنی، توی آینه وقتی داری موهاتو شونه میکنی، بعد شام وقتی داری ظرف میشوری، وقتی داری یه آهنگ گوش میدی، توی کافه وقتی به صندلی کناریت نگاه میکنی؛ حال معمولا به خودی خود سنگین نیست اگر احساس سنگینی میکنیم احتمالا تکهای از گذشته دوباره در حال تکراره.
همام تبریزی یاد باد آن راحت جان یاد باد عاشقان را عهد جانان یاد باد چون تماشا را به سروستان رویم قد آن سرو خرامان یاد باد غنچههای گل چو آید در نظر آن لب شیرین خندان یاد باد