تا دیدهام رخ تو کم جان گرفتهام اما هزار جان عوض آن گرفتهام چون ز لبت نبود مرا روی یک شکر ای بس که پشت دست به دندان گرفتهام
ما به عهدت خانهٔ دل از طرب پرداختیم در به روی خوشدلی بستیم و باغم ساختیم عشق او ما را گرفت از چنگ دیگر دلبران تن برون بردیم ازین میدان ولی جان باختیم محتشم کاشانی
تا منزل آدمی سرای دنیاست کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود سالی که نکوست، از بهارش پیداست شیخ بهایی