1. مهمان گرامی، جهت ارسال پست، دانلود و سایر امکانات ویژه کاربران عضو، ثبت نام کنید.
    بستن اطلاعیه

الان داشتی به چی فکر میکردی؟

شروع موضوع توسط hileya ‏24/5/15 در انجمن سـرگـرمـی

  1. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏18/4/19
    ارسال ها:
    1,073
    تشکر شده:
    6,015
    امتیاز دستاورد:
    113
    به گربه-ش میگه توله سگ :hehe2:

    آره، توی گور :|
     
    نفحات و مرهم از این پست تشکر کرده اند.
  2. کاربر حرفه ای ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏13/6/17
    ارسال ها:
    1,322
    تشکر شده:
    15,275
    امتیاز دستاورد:
    120
    جنسیت:
    زن
    :|

    قبوله حق با لعو عه
     
    نفحات و leo.antique از این پست تشکر کرده اند.
  3. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏12/5/19
    ارسال ها:
    1,539
    تشکر شده:
    13,409
    امتیاز دستاورد:
    121
    جنسیت:
    زن
    که این ۸۰ درصد رو برسونم به ۱۰۰


    چقد بودجه ی این مملکت حیف و میل میشه ...
     
    m naizar از این پست تشکر کرده است.
  4. کاربر فعال ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏11/5/20
    ارسال ها:
    233
    تشکر شده:
    3,112
    امتیاز دستاورد:
    95
    جنسیت:
    زن
    هوا چه سرمای دلپذیری داره
    چه حیف که متوجه بوی بارون نمیشم!
    یه امشب رو محض رضای خدا آدم وار بیدار بمونن واسه کار کردن :cautious:
    الان که فکر می کنم اکثر شب های پاییز و زمستون تا دیروقت بیدار بودم پس چطور شده؟ :))
     
    Anoosh، erteash، m naizar و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  5. مدیر تالار مذهبی عضو کادر مدیریت ❂مدیر انجمن❂

    تاریخ عضویت:
    ‏14/8/20
    ارسال ها:
    981
    تشکر شده:
    8,303
    امتیاز دستاورد:
    126
    جنسیت:
    مرد
    هیچی
    مطلقا هیچ
     
    حــنا، Anoosh، بـرکـه و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  6. کاربر ویژه

    تاریخ عضویت:
    ‏25/11/10
    ارسال ها:
    8,720
    تشکر شده:
    4,371
    امتیاز دستاورد:
    113
    حرفه:
    Telegram: vahid_yakamoz instagram: vahid_yakamoz
    به تاپ فروم دوران قدیم...
     
    حــنا و Anoosh از این پست تشکر کرده اند.
  7. داره خودمونی میشه!

    تاریخ عضویت:
    ‏23/6/20
    ارسال ها:
    109
    تشکر شده:
    1,540
    امتیاز دستاورد:
    93
    وقتی که دوم راهنمایی بودم تمام هم کلاسیام یا دوست از جنس مخالف داشتن یا یکی رو دوست داشتن که عکسشم داشتن و لای دفتر خاطراتشون نگه داشته بودن
    یه روز که خونه سیما رفته بودم عکس پسرخالهش رو نشون داد پسر جذابی بودو طبیعی بود سیما عاشقش بشه تو اون سن
    خلاصه دیدم هرکی یه کسی رو داره و من کلا مثل بقیه نیستم
    موندم چه کنم
    یه پسر دایی داشتم اسمش س گفتم منم بگم اینو دوست دارم
    عکس یه سالگیش هم تو البوم خونوادگی مون بود برداشتم منم اونو به سیما نشون دادم گفتم اره سیما منم عاشق اینم
    نمیدونستم یه خالی بندی ساده تهش به کجا ممکنه بکشه
    بعد از اون هر وقت خونه دایی میرفم از س خجالت میکشیدم کم کم در من حسی بوجود اومد بنام عشق مثلا .. و تا دبیرستان هم طول کشید و حتی تا بعد از دیپلم
    به هیچ کس نگفتم تا الان که اینجا مینویسم
    دایی همون پدر س منو خیلی دوست داشت
    اول دبیرستان بودم دایی با زن دایی اومدن خونمون
    مثل همیشه نبودن
    نگاه ها و حرفهاشون فرق داشت من چایی میبردم سکوت میکردن
    کم کم مشکوک شدم :cautious:
    رفتم بیرون از نشیمن
    یهو از داخل نشیمن صدای خواهرم اومد و من با اون صدا متوجه شدم بله اومدن خواستگاری:rolleyes:
    در نهایت حجالت و ترس از ازدواج و اینده .. به س فکر گردم که خدا از دل من خبر داره و قراره ما گنار هم قرار بگیریم
    بعد از دقایقی فرو رفتن به فکر و دیدن اینده عاشقانه در گنار س ناگهان متوجه شدم عروس من نیستم و خواهرمه:)):)):hehe2:
    باورم نمیشد ظواهر حاکی از عروس شدن من بود ولی بواطن چیزدیگه بود:roflmao:
    :roflmao:
    چنان دلشکستگی عمیقی در من بوجود اومد که حد نداشت
    تا حدی حق داشتن چون خواهرم به لحاظ چهره بسیار سرتر از من بودانگار جراحی زیبایی کرده بود و من یه دختر معمولی در مقابل خواهرم بودم اما خب مودب وباوقار بودم:)) نمیدونم چرا بیشتر دقت نکردن :))
    خلاصه خواهرم چنان جواب رد محکمی داد که دل من اروم شد هرچند او از دل من خبر نداشت
    اما همون قدر که من س رودوست داشتم خواهرم از س بدش می اومد
    گذشت و گذشت تا همون دایی منو برای پسر دومش ح خواستگاری کرد به خشکی شانس دیر اومدی و اشتباه اومدی دایی اینو نمیخواستم من:))
    س ازدواج کرده اما ح هنوز مجرده دایی هم فوت شدن
    بچگی و خیالاتش ... همه این خاطرات فراموشم شده بود
    با دیدن عکس دایی یادم اومد یهوویی
    هنوز هم از س خجالت میکشم :| :|:huh:
     
    m naizar، مرهم، Anoosh و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  8. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏13/12/17
    ارسال ها:
    451
    تشکر شده:
    3,070
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    به خدا
     
    m naizar، حــنا و Anoosh از این ارسال تشکر کرده اند.
  9. مدیر ارشد عضو کادر مدیریت ✪مدیر ارشد✪ ~✿~

    تاریخ عضویت:
    ‏21/10/15
    ارسال ها:
    16,333
    تشکر شده:
    74,319
    امتیاز دستاورد:
    149
    جنسیت:
    زن
    به کارای سنگین فردا، اونم روز جمعه خیلی زور داره، امیدوارم بخیر و خوشی انجام بشه، یه کم نگرانم.
     
    m naizar از این پست تشکر کرده است.
  10. کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏12/5/19
    ارسال ها:
    1,539
    تشکر شده:
    13,409
    امتیاز دستاورد:
    121
    جنسیت:
    زن
    اینکه این مسیر من نیست واقعا ...
     
    m naizar از این پست تشکر کرده است.