[IMG] قبل از طلوع آفتاب هنگامی که رنگ دریا هنوز سفید است باید به راه افتاد... شهوت گرفتن پاروها در کف دستان ات و شادمانی رفتن درون ات خواهی...
عمرم گذشت و یک نفسم بیشتر نماند خوش باش کز جفایِ تو ، این نیز بگذرد...
حالم خوب است هنوز خواب میبینم ابری میآید و مرا تا سرآغازِ روییدن ... بدرقه میکند. تابستان که بیاید نمیدانم چندساله میشوم اما صدای...
غمگین اند تمامِ سطرهایی که ، نیستی ...
من ... کولی گیسو پریش کوچه های غربتم تو... سوارِدوردستِ جاده ی مه گرفته صبح برای آمدنت قرن هاست گیسوانِ صبوری ام را به بادِ بی قراری سپرده...
مي دانم ! حوصله ي هيچ چيز را نداري حتي حوصله ي خواندنِ اين كلمات را شايد دلت گرفته؛ گلايه داري؛ خسته اي هرروز كه مي گذرد بي معني تر مي شوند...
آن قدر با من مهربان بودي كه بعد از تو يك لحظه حس كردم كه صد سال است تنهايم ...
با من از شعر نگو از خودت حرف بزن دلتنگِ حرف هاي معمولي ام اينكه حالَت خوب است ؟ اينكه سرما نخورده اي؟ اينكه زود برگرد مواظبِ خودت باش ! ......
تنها در خلوت اتاق با هر چیزی می شود حرف زد با میز با دفتر تلفن با گل های شمعدانی با هر چه که هست... اما من دیوانه ام میان این همه هست با...
دل زود باورم را به کرشمهای ربودی چو نیاز ما فزون شد تو به ناز خود فزودی به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای...
مرا زیبا به یاد بیاور این ها ، آخرین سطرهای من است فرض کن که من رویایی بودم که از زندگی تو گذر کردم و یا بارانی بودم که سیلاب شدم در کوچه...
بانو ! یکی از این جمعه ها کفشهایتان را پا کنید و به دیدن مردی بروید که تمامِ هفته را به عشق جمعه ای سر میکند که ممکن است بانویش کفشهایش را...
دلم آهی کشد گاهی تو می فهمی و می دانی به ظاهر نیستی ! اما ، میانِ سینه مهمانی ...
نفس های تو را آن روزها در شیشه پر کردم هوایِ روزهای بودنت را همچنان دارم ...
رفتنی ها از اول هم نیامده اند آنها فقط گذرشان به تنهایی ما می افتد و ما خیال می کنیم که آمده اند تا بمانند ما تاوانِ خیالپردازی را وقتی می...
نام های کاربری را با استفاده از کاما (،) از هم جدا کنید.