Shahab

شهاب...

​

سلام شهاب نازنین
همیشه برایم سوال بود که : چرا در سیرکها ، همه جور حیوان تربیت شده ای هست ، حتی حیوان ذاتا درنده ای مثل تمساح که تربیت کردنش غیر قابل تصور است . اما شده .
ولی هرگز ندیدم در سیرکی « خر » باشد .
پاسخ سوالم را در این چهل و اندی سال یافتم : خر تربیت نمی شود .
چه سر خر باشد ، چه خر مزدور ...
برای همین ، حتی به درد سیرک هم نمی خورد .

اطاعت ، یعنی گدایی بهشت
و
عصیان ، یعنی نبوغ سرشت
و
اینگونه بود که
آدم طاعی شد
و
حوا عاصی
و
سیب
نماد دانایی ...
و
خدا و ابلیس ،
سرگرم تقابل .....

دوشنبه 14 خرداد 97
​

قسمت اول :

در آن سوی نگاهها
کلبه ای بود در دامنۀ سرسبز « دانایی »
کنار نهر « اندیشه » .
صاحب کلبه ، مردی بود از جنس « درایت » .
هر روز با قلاب « هوش » کنار نهر می رفت
و
ماهی « زیبایی » صید میکرد .
سپس
آتش « فهم » بر می فروخت
« زیبایی » در تابۀ « ذکاوت » سرخ می نمود
و
به « مهر » می بخشید .

قسمت دوم :

روزی اما
دختر « سیاهی »
تبر به دست
از جنگل تاریک « توهم »
پدیدار شد
کلبۀ « نور » را ویران
و مرد را به جرم « نوشیدن از نهر اندیشه »
به دور دستها تبعید نمود .

قسمت سوم :

الهۀ مهر
از سر حسادت
دختر « سیاهی » را یاری نمود .
مرد اما
هنوز زنده است
در کلبه ای دیگر
در کوهستانی دیگر
و کنار نهری دیگر
و هنوز
« زیبایی » صید میکند ....

سایه های بیداری
آدینه 30 دی

درود و عرض ادب محضر شهاب نازنین
امشب با یاد شما سری هم به دیرینه ها زدم
گفتم اگر بجویم ، حتما می یابم
و خوشحالم که یافتم
امید که حال دلتان خوش و جانتان دور از گزند روزگار بوده
و مفرح و شادمان در دیار غربت
و همچنان ندای قلب مهربانتان به سوی سرزمین سوختۀ مادری .
به امید روزهای آتی و افتخار همکلامی دوباره .
ارادتمند : سایه های بیداری

شهاب جان

شهاب عزیز